پسر صبورم
پسر قشنگم ،پاره قلبم این روزها مهمان خانه پدری هستیم و چند وقتی است از خانه خودمان دوریم این روزها شما شیرین تر و شیرین تر و شیرین تر از قبل شده ای من سعی میکنم از همه کارهایی که این روزها انجام میدهی بنویسم دیروز بالاخره برای مدت زیادی بلند بلند خندیدی و خودت هم از خنده های خودت کلی کیف کردی البته نه اینکه قبلا بلند نخندیده باشی .خندیده بودی ولی خیلی کم نزدیک یک ماهی است که با تمام قوا سعی میکنی خودت رو از روی بالشت بلند کنی و این اواخر خیلی هم پیشرفت کرده ای و تا کمر بلند میشوی حال کی قرار است بپیچی نمیدانم اما عجله ای هم ندارم چون شما تا حالا هم خوب پبش رفته ای دیگر در خوردن انگشت شست( یا شصت؟؟؟؟) اس...
نویسنده :
مامان سارا
12:55