علی کوچولوی ماعلی کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

تنها بهانه برای بودنم

پسر صبورم

1392/10/20 12:55
نویسنده : مامان سارا
541 بازدید
اشتراک گذاری

پسر قشنگم ،پاره قلبم

این روزها مهمان خانه پدری هستیم  و چند وقتی است از خانه خودمان دوریم

این روزها شما شیرین تر و شیرین تر و شیرین تر از قبل شده ای

من سعی میکنم از همه کارهایی که این روزها انجام میدهی بنویسم

دیروز بالاخره برای مدت زیادی بلند بلند خندیدی و خودت هم از خنده های خودت کلی کیف کردی

البته نه اینکه قبلا بلند نخندیده باشی .خندیده بودی ولی خیلی کم

نزدیک یک ماهی است که با تمام قوا سعی میکنی خودت رو از روی بالشت بلند کنی و این اواخر خیلی هم پیشرفت کرده ای و تا کمر بلند میشوی

حال کی قرار است بپیچی نمیدانم اما عجله ای هم ندارم چون شما تا حالا هم خوب پبش رفته ای

دیگر در خوردن انگشت شست( یا شصت؟؟؟؟) استاد شده ای و با مهارت تمام ملچ و ملوچ میکنی

تا این حد که پستونک رو شوت میکنی و انگشتت رو در دهان میکنی

در ضمن به انگشتان بقیه هم رحم نمیکنی و دست و بازوی هرکسی نزدیکت بود و میلیسی

برای همین مجبوریم همش تر وتمیز باشیم

از وقتی اینجا آماده ایم تقریبا و یا کاملا بغلی شده ای و  کمتر حاضری سرجایت دراز بکشی و هی غر غر میکنی تا بغلت کنند (بیچاره سارا وقتی که تنها شد)

عاشق تماشای تلویزیون هستی و وقتی چهار زانو مینشینم و تو را روی پاهایم میگذارم تا تلویزیون تماشا کنی  چهار چشمی زول میزنی و دائم میگویی :  هوووو  هوووو

برای همین مامانی صدایت میکند یا کریم من

وزنت هم حدود 8 کیلو و قدت 70 سانت شده ( هزار ماشالله به پسرم)

راستی پسریم چرا انقدر صبور هستی آخر بچه که گرسنه میشود گریه میکند جیغ میکشد نا آرامی میکند

اما شما تا خود صبح میخوابی و تا وقتی که من را کنار خودت میبینی گریه نمیکنی پس من از کجابفهمم

که بیداری عشق من

اما اتفاق بد این که دو روز است چشم چپت کمی عفونی شده و ما مجبور شدیم از قطره و پماد برای خوب شدنت استفاده کنیم و شما انقدر صبور و ارام هستی که آدم خجالت میکشد از اذیتت کردنت چون آن قطره سوزان چشم را با سکوتی عجیب تحمل میکنی

شنبه هفته پیش مامانی نذر شله زرد داشت و روضه امام حسین

برای همین برایت خرید کردیم  دو دست لباس و پا پوش و جوراب و ....

آخر ماه هم مولودی دارد برای ولادت پیغمبر (که البته به خاطر همان مانده ایم)

این هم علی آقای خوش تیپ من

البته یه سایز بزرگ خریدم تا زود کوچیک نشه

اینم پاپوشهات که عاشق اون دماغ قرمز گوزنهاش هستی و همش پاهات رو تکون تکون میدی و کلی کیف میکنی

این علی جانم وقتی داره تلاش میکنی برای بلند شدن

و در آخر دختر و پسرم عسل و علی

برای عسلم دعا کنید مریض و بی حال شده سرما خورده دخترم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

سمیرا
20 دی 92 13:38
ای جانم,ساراجون احتمالا خودت تو دوران بار داریت صبور بودی که علی جونی هم این طوره خداحفظش کنه إن شاءالله عسل خانمم خوب میشه اسم اصلی عسل چیه
مامان سارا
پاسخ
خودم تحملم به درد زیاده شاید واسه همین اسمش عروس هلندیه.یه جور طوطیه سمیرا جون
یسنا کوچولو
20 دی 92 17:07
هر کس بد ما به خلق گوید ما دیده ی دل نمی خراشیم ما خوبیِ او به خلق گوییم تا هر دو دروغ گفته باشیم
مامان ابولفضل
20 دی 92 17:26
ماشالله به اين پسر تپلي و باهوش... اميدوارم عسل جون هم زودي خوب بشه..
باباش
20 دی 92 22:25
به به به پسر خوشتیپ خودم البته عسل خانم هم قول داده زود حالش بهتر بشه و با پسرم بازی کنه
مامان سارا
پاسخ
به به به آقا باباش انشاالله
سعیده
21 دی 92 0:55
الهی خدا حفظتون کنه و در کنار هم همیشه شاد شاد شاد باشین الهی که نذر زنعمو جونم هم قبول درگاه خدای مهربون باشه و مولودی پیامبر عزیزمون و امام صادق جون هم به خوبی برگزار بشه و خوش بگذره وای که چقدر دلم هوای یه مهمونی تبریزی رو کرده با غذاهای خوشمزه...
مامانی درسا
21 دی 92 2:10
الهی عسلت انشاالله خوب شه و پسرت هزار ماشاالله روز به روز خوش تیچ تر عزیزمی میبوسمت
یسنا کوچولو
21 دی 92 13:47
ما انسانها مثل مداد رنگی هستیم شاید رنگ مورد علاقه یكدیگر نباشیم اما روزی برای كامل كردن نقاشیمان دنبال هم خواهیم گشت !
مامان هستی
21 دی 92 14:02
چقدر نازی خاله جونخدابراتون نگهش داره انشالله زودی خوب بشه
مامان ریحان جیگر
21 دی 92 17:51
آفرین به علی آقای گل گلاب که این همه صبوره
مامان ریحان جیگر
21 دی 92 17:53
سلام سارا جون . خوبی؟ علی جون،عمو اینا همگی خوبن؟ میخواستم بهت بگم شاید بهتر باشه از بعضی چیزا مثل وزنش و کارهای خاصش ننویسی. یه وقت بچه مونو چشم نزنن
مامان سارا
پاسخ
والا خواستم مثلا یادمون نره خواهر آخه فراموشی دارم