لحظه ی دیدار نزدیک است...
سلام فدااااات شششششم
واااااااااای که نمیدونی چقدر بیقراره دیدنتو در آغوش کشیدنتم عزیییییز دلم
بالاخره داره لحظه ی دیدار میرسههه.5شنبه صبح میبینمت.نمیدونی چقدر دل منو بابایی واست تنگه و داریم روزارو تند تند سپری میکنیم که هرچه سریع تر ببینیمت...
البته ناگفته نماند که دلم واسه آبجی و صد البته مامانم هم حسابی تنگ شده
وای علی نمیدونی چقدر دوست دارم تا صداتو وقتی میگی آله (خاله)بشنوم.همینجوری که تصورشو میکنم دلم کلی ضعف میره چه برسه به این که حالا بخوای بگی.
دیروز دختر عموی عزیزم سیمین جان و همینطور نوه عموی عزیزم مهسا لطف کردن و چندتا عکس خوجگل ازت برام فرستادن که خیلی خوشحالم کردنو ازش خیلی خیلی تشکر میکنم
خاله بدون که خیلی دوست دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی