علی کوچولوی ماعلی کوچولوی ما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

تنها بهانه برای بودنم

روز اومدن عشقم علی(1)

(پسرکم خاطره اون روز و شب شیرین رو برات مینویسم تا برای خودم یادگاری و برای شما یاد آوری بمونه یادآوریه روزهای سخت یه مادر) هر چقدر فکر میکنم نمیدونم  چطوری  ماجرای تولد علی کوچولو رو تعریف کنم.از هرجایی که می خوام شروع کنم میبینم نمیشه و باید به عقب برگردم و از روزهای قبل هم نکته هایی رو بنویسم دکترم بر اساس قانون بارداری سن پسرم و تاریخ تولدش رو 9 مهر معین کرده بود یعنی 9 مهر پایان چهل هفته بود. امادکتر سونو گرافی بر اساس اندازه ها و تصاویر دیده شده تاریخ زایمانم را 28 شهریور میگفت.خودم هم احساس میکردم تا آخر شهریور حتما پسرم به دنیا خواهد آمد. خانواده ام تقریبا از 4 ماهگی نگذاشتند که تنها بمانم. یا من تبریز بودم...
13 آذر 1392

علی و عکساش

بالاخره بعد از مدتها فرصت کردم بیام و چند تا عکس از علی بزارم اما بعد از کلی التماس به جیگرم تا اجازه بده و نیم ساعت بخوابه.امیدوارم فرصت بشه تا از تغییرات این چند وقت هم بنویسم وقتی علی کوچولو شیر میخورد  علی روی تشک تعویضش آماده برای شستشو علی آقای گرمایی قربونت برم که داری تلاش میکنی تا پسمومکت رو بگیری تو دهنت علی در حال تمرین برای غلت زدن(نمیدونین چه کیفی هم میکرد این مدلی) مامانی ببین کاپشن شلوار جدیدم قشنگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ (  این پیغام از طرف مامان سارا واسه مامانی علی ) راستی اینم شارلوت شکلاتی که واسه تولد نیم سالگی پارسا درستیده بودم که بسیار خوشمزه بود و د...
9 آذر 1392

علی قشنگم

  علی قشنگم این عکس رو مخصوص مامانی انداخته برای همین داره براش میخنده دستت درد نکنه مامانی با این لباس قشنگی که برا علی بافتی   ...
25 آبان 1392

این روزهای ما

مسافر کوچولوی من پسر قشنگم اومدم که برات از عشقی بنویسم که همه وجودم رو در بر گرفته. از اینکه  چقدر دوستت دارم لحظه لحظه زندگیم رنگ و وارنگ شدن از وجود زیبای تو دائم کارم شده تماشا کردن صورت قشنگت و حرف زدن باهات شما هم با دقت نگاهم میکنی و با چشمات جوابم رو میدی اصلا نمیتونم هیچ کار دیگه ای انجام بدم  چون فقط دوست دارم کنارت بشینم و نگات بکنم وقتی هم که میرم سراغ کاری  ، هزار بار برمیگردم  و بهت سر میزنم وقتی که از دل درد به خودت میپیچی و گریه میکنی منم گریه میکنم کاش هر چه زودتر این دل دردای لعنتی دست از سر پسرم بردارن وقتی میخوای پستونکت رو بگیری انقدر ادا در میاری و دهنت رو باز...
19 آبان 1392

مادر و پسر تنها

سلااااااااااااااااااااااااام ما اومدییییییییییییییییییییییییم یک عدد مادر و پسر خواب آلوووووووووووووووو زندگی بدون کمک  شروع شده البته انقدرا هم  سخت نیست لااقل تا حالا که اینطور بوده دلمون واسه مامانی و بابا جون و خاله سحر تنگ شده اما چاره چیه ابنم چند تا عکس خوکشل واسه مامانی خوکشل   ...
15 آبان 1392

دو ماهگی پسری

عمرم عشقم پسرم سلاممممممممممم وای که چقدر مامان تنبلی داری. 4 روزه که میخوام برات بنویسم اما نشده اول از همه اینکه تولد دو ماهگیت مبارک پسرم. دو ماه از زمینی شدنت میگذره . دو ماهه که وارد زندگیمون شدی و همه چیز و همه کس رو تحت تاثیر خودت قرار دادی. دو ماهه که همه خانواده رو عاشق کردی. عاشق اون چشمای قشنگ و نگاه نافذت دو ماهه که همه زندگی حول و حوش شما میچرخه همه حرفها در مورد شماست همه نگاه ها به دنبال شماست همه خوشحالی ها از خوشحالی شماست همه ناراحتی ها از ناراحتی شماست همه تلاش ها به خاطر شماست حتی همه خریدها هم برای شماست خلاصه که همه با عشق شما عاشق شدن روز 4 آبان رفتیم واکسن دو ماهگیت ر...
7 آبان 1392