این روزهای ما
مسافر کوچولوی من
پسر قشنگم اومدم که برات از عشقی بنویسم که همه وجودم رو در بر گرفته.
از اینکه چقدر دوستت دارم
لحظه لحظه زندگیم رنگ و وارنگ شدن از وجود زیبای تو
دائم کارم شده تماشا کردن صورت قشنگت و حرف زدن باهات
شما هم با دقت نگاهم میکنی و با چشمات جوابم رو میدی
اصلا نمیتونم هیچ کار دیگه ای انجام بدم چون فقط دوست دارم کنارت بشینم و نگات بکنم
وقتی هم که میرم سراغ کاری ، هزار بار برمیگردم و بهت سر میزنم
وقتی که از دل درد به خودت میپیچی و گریه میکنی منم گریه میکنم
کاش هر چه زودتر این دل دردای لعنتی دست از سر پسرم بردارن
وقتی میخوای پستونکت رو بگیری انقدر ادا در میاری و دهنت رو باز میکنی سرت رو تکون تکون میدی که مجبور میشم خودم دهنت رو ببندم تا بلکه بتونی بگیریش
وقتی بابا یوسف بغلت میکنه و تو خونه میچرخونتت اصلا انگار همون پسری نبودی که جیغ میکشیدی . یهویی ساکت میشی و با اون چشمای سیاهت با دقت همه جای خونه رو تماشا میکنی اون وقته که من دلم میخواد بخورمت
اون وقته که مامانی رو صدا میزنم و میگم :
ماماااااااااااااااان بیا باهم بخوریمش
وقتی که میری توی اتاقت کلی سر حال میشی چون اونجارو خیلی دوست داری مخصوصا که عاشق آویز تختت هست و وقتی موزیکش میزنه ساکت میشی ونگاش میکنی
خندیدنت هم زیاد تر از قبل شده و بیشتر از قبل دل مامان رو میبری
دیگه خیلی از لباسات رو گذاشتم کنارچون کوچیک شدن و سایز بزرگتر برداشتم
دیروز هم رفتیم بهداشت. وزنت 6 کیلو و قدت 65 سانت شده . هزار ماشاالله به پسر رشیدم.
راستی اینم بگم که از اینکه چقدر شبیه خودم هستی کیف میکنم.
همه میگن بیشتر شبیه خاله سحری اما وقتی تو رو با عکس نوزادی خودم مقایسه میکنم میبینم تقریبا فتو کپی هستی اگر چه خاله سحر هم بچگیش خیلی شبیه من بود
به زودی یه عکس از خودم و خودت میزارم تا همه بیبنن چقدر شبیه مامانی
اصلا هم فکر شیطانی تو سرم ندارم. خوب به من چه که تو دوست داشتی شبیه مامانت بشی و هیچ شباهتی به بابات نداشته باشی
حالا غصه نخور بابا یوسف حالا انشاالله آبجیم هم شبیه شما میشه (البته امیدوار نباش)
آخ الهی من فدای تو بشم که اینجور داری نگاهم میکنی
عاشقتم شریک تنهایی مامان